اولا سلام :)
ثانیا تصمیم گرفتم دوستام رو به اسم مستعار بنویسم محض احتیاط !چون دوس ندارم خودشون یا اطرافیان برحسب اتفاق هم که شده بخونند.اینا نوشته هایی که واسه خودم نوشتم،صرفا به خاطر اینکه هم روزانه هامو ثبت کنم چون بعدا خاطره ست و هم اینکه گاهی از چیزی خیلی خوشحالم یا خیلی ناراحتم و نمیتونم به کسی بگمبنویسم اینجا(الکی مثلا دفترچه یادداشت مه !)
چند روز قبل از تولدم بود که بلاگفا خراب شد.
جمعه هیجدهم تولدم بود و سه شنبه من و ناهید و نیایش و آیدا و آوا رفتیم بیرون که خیلی خوش گذشت  از بهترین روزای زندگیم بود.چهارشنبه صبح هم با آیدا و آوا برگشتیم.
جمعه شب من و بابا و مامان به مناسبت تولد این غنچه ی نوشکفته !!(خودم رو میگم هاااااا:)) رفتیم بیرون، نمی دونم چرا من عادت دارم سالی دوبار !(در سال دوبار تولدمه خب یکی شمسی یکی قمری !!!:دی) هی از مامانم راجع به به دنیااومدنم روز قبل و بعدش و مهمونی شون و بیا و برو و اینو ببر و اونا بیار میپرسممامان جان باباجان هم خوشحاااال تعریف میکردن واسه صدمین بااار !! و منم گوش میدادم.همینجوری واسه خودشون تعریف میکردن من و تنها و طفلک رها کردن !خودشون دوتا با هم قدم میزدن !(حتی یادمه مامانم قبلش کلی ناز میکرد من با این کفشم نمیتونم همراه تون راه بیااام !! حالا خودشون دوتایی داشتن میرفتن.:))) خواهرم هم اون شب اردو بود با مدرسه. اون شب هم خیلی خوب بود و خوش گذشتتتت
هفتم خرداد با دانشگاه رفتیم اردو که اونم جاتون خالی خییلییی خوش گذشت
یه اتفاقی افتاد برام تو همون هفته و اونم به هم خوردن رابطه مون با بچه های کلاس بود !
یادم نمیاد دقیقا چندم ولی امتحان فیزیولوژی داشتیم(اخرین میانترم ) .من و نیایش و ناهید در طول ترم ویس های استاد رو نوشته بودیم اون امتحان هم که از پنج جلسه بود و ما هم ویس ها رو نوشته بودیم اماده جزوه داشتیم.خب قاعدتا هرکسی باید به فکر خودش باشه و ویس های استادهایی که جزوه نمیگن رو بنویسه،(ما سه تا معمولا همیشه با هم جزوه مینویسیم ، ینی با هم تقسیم میکنیم مباحث رو).بقیه ی بچه ها بیخییال جزوه ننوشته بودن که ما تقریبا به همه شون جزوه هامون رو دادیم(که ای کاش نداده بودیم چون بعدش حسسساببی ازمون تشکر و قدردانی به عمل اومد!).یه شب قبل از امتحان یکی از بچه ها تو گروه پیام داد نظرتون چیه امتحان به جای دوشنبه،سه شنبه برگزار شه؟؟!خب ناهید و نیایش گفتن نه !منم به خاطر اونا و به خاطر مشکلی که ناهید داشت و راهش دور بود و یه مدت طولانی بود خونه نرفته بود گفتم گناه دارن بذار منم بگم مخالفم و همون دوشنبه امتحان باشه.مخالفت ما همانا !شروع بحث بیخود،توهین همون همکلاسی به من و نیایش و به هم خوردن رابطه ی کلاسی و گریه ها و ناراحتی شدید منم همانا !اما این اتفاق باعث شد چن تا درس مهم بگیرم !اول اینکه تو دانشگاه فقط و فقط باید به فکر منافع خودم باشم و به دیگران کاری نداشته باشم حتی اگر در ظاهر دوست صمیمی باشن.دوم اینکه ادم ها هرچقدر هم که باشخصیت و مورد احترام جلوه کنن اما اگر شما خدای نکرده بخوای نظر شخصی تو بنا به هر دلیلی بگی میتونن با بی خود ترین حرف ها باعث ازار و ناراحتی شما بشن ! سوم اینکه بهتر که الان با بچه های کلاس یه جورایی جدا افتادیم.چهار اینکه (این جز درسایی که گرفتم نیست البته !)هیچ وقت اون ادم رو به خاطر توهین و حرف ناحقی که به من زد نمی بخشم و کلا دیدم نسبت بهش عوض شد ! و اینکه از هم کلاسی هام بدم میاد !اگر خوابگاهی نبودم هیچ وقت باهیچ کس صمیمی نمیشدم ! واسه همینه امتحان پایان ترم فیزیولوژی خودم تنهایی ویس نوشتم و به هیچکس هم ندادم.
حتی یاداوری این مسئله و اون شب نحس هم زجر اوره !هیچ وقت نمیبخشمشون !حتی ناهید رو !چون من به خاطر اون گفتم تاریخ امتحان عوض نشه اما اون هیچ وقت در برابر اون ادم از من دفاع نکرد و این بیشتر اذیتم میکنه.انگار یه جورایی الکی وجهه ی خودم رو تو کلاس خراب کردم.
این ها تقریبا مهم ترین اتفاقات و پررنگ ترین شون بودن !
هفته ی اخر امتحانات هم اینقدرر خسته شده بودیم که یه شب با دوستام رفتیم بیرون خییلی خوش گذشت.واقعا عالی بود:)

از چهارشنبه دهم تیر ماه تا جمعه بیستم !

از روزهایی که گذشت...

واقعا فکر میکنی برام مهمه؟!

هم ,رو ,اون ,ها ,اینکه ,امتحان ,من و ,به خاطر ,هیچ وقت ,بود و ,و به

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قلم می نویسد.... ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ارز دیجیتال pi روستای قهرآبادسفلی بتن استمپی|بتن منقش|بتن سخت|چسب بتن|ضدیخ بتن|تیغه ماله پروانه|سینی ماله BARAND لیست پایان نامه ها مهدیه‌ی سرگردانِ این روزها دعای عهد وکیل همه چی دانلود